نفس بکش

تا وجودم سرشار از تو شود.

دستانت را به من بده

تا نردبامی بسازم برای رسیدن به آسمان چشمانت.

نگاه کن

تمام جهانم به روی تو لبخند می زند

و شکوفه های دوستی

فضا را پر از عطر تو کرده اند.

پرده را کنار میزنم

صدای گام های پر از امید تو

از انتهای کوچه  به گوش می رسد.

می خواهم از تو بگویم

برای تمام گلها

برای تمام پرندگان

برای تمام جاده ها

برای تمام مسافران

برای تمام آدم های شهر.

تو را به آسمان نشان خواهم داد

دستان پر مهرت را به گلهای اطلسی،

و نگاهت را به پرندگان عاشق،

و دلت را به درختان سر به فلک کشیده.

تو را به جهانیان نشان خواهم داد.

 فقط

دستانت را به من بده

تا شکوه این زمان را باور کنی.