ســـــــرگــرمـــی روز

خرید انلاین -متن عاشقانه - جدیدترین جــــوک ها- پست فیس بـــوکی - دانلود اهنـــگ - تـــــــرول-مسائل جنسی

ســـــــرگــرمـــی روز

خرید انلاین -متن عاشقانه - جدیدترین جــــوک ها- پست فیس بـــوکی - دانلود اهنـــگ - تـــــــرول-مسائل جنسی

طنزهای کلید اسرار سری اول

طنزهای کلید اسرار سری اول




دوستم داشت پفک میخورد
 به من تعارف کرد من دستمو مشت کردم چنتا بردارم
 گفت: هووی چه خبر؟ دوتا بیشتر برندار
 بعد یهو برگشت دستش خورد به درخت همش ریخت تو جوب !!
"کلید اسرار داستان تعارف پفک"

 

...

 

یکی از خانم های همسایه میخواست پیش اون یکی خانم همسایه کلاس بزاره و اینو گفت:
"دیروز صب دخترم اومده میگه مامان بیا لکچرمو ببین"
رواید داریم با فرداش شایعه شده دخترش سرطان لکچر گرفته..!!!
کلید اسرار داستان: کلاس نگزارید..!!!

   

...

گاهی تلنگرهای زندگی بسیار ساده اند، به داستان زیر توجه کنید:
"با دوستان رفته بودیم بیرون برای تفریح . وقتی توقف کردیم یکی از بچه ها یه ظرف پر از میوه اورد و تعارف کرد و من قبل همه سریع دست بردم بزرگترینشون رو ورداشتم و گذاشتمش رو کیفم  و بقیه هم همه آروم یه دونه برداشتن و خوردن منم یه آبی به صورتم زدم و اومدم برداشتمش و یه گاز زدم دیدم داخلش همش کرمه..!!!!
بدجور کوفتم شد...و فهمیدم حرص زدن کار خوبی نیست
کلید اسرار داستان میوه کرم خورده!!!!!!!!!!

 

...

 

بابام رفته بود مسافرت منم نصف شب رفتم کولر و روشن کردم...
کولر سوخت . . .
 (کلید اسرار - این قسمت : کولرِ وفادار)

 

...

 

مامانم پسته خریده بود قایم کرده بود، امروز رفت سر وقتشون دید کرم زده . . . . .
 (کلید اسرار- این قسمت: احتکار آجیل شب عید)

 

...

 

دختر 8 ساله ی از عشق می نالید
دستانش را به سوی خدا گرفت و فریاد بر آورد
خدایا تکلیف ما چیست..؟؟
سخت نیست اینکه در نظر گرفته ی برای ما...
که یه هو پشتیبانش زنگ میزنه میگه:
بچه برو اون صفحه هایی که تو کتاب علامت زدی رو مشق بنویس.!!
این چه داد و بیدادیه که راه انداختی..!!
(کلید اسرار: داستان راه در رو از زیر مشق وجود ندارد.!!)

 

...

 


دختری گریان درد دل می کرد که چرا همه ی  BFهایش با چند تن دیگر از دختران به جز او نیز دوست هستند؟؟
که اس ام اس  آمد دهانش را سرویس کنید، که او خود چرا با چند پسر دوست می باشد..!!!!
(کلید اسرار داستان:  تک پر ها با همه می پرند..!!!!)

 

...


دیروز زن همسایمون خیلی می خندید و علتش این بود که این سخنران های کنفرانس چرا خسته میشن !!؟؟
مگه حرف زدن هم خستگی داره؟؟؟
میگفت که خودش روزی 7 ساعت فک میزنه
بقیه خانم های کوچه هم باهاش هم نظر شدن تا بالاخره یکیشون گفت:
" آخه اونا از مغزشونم استفاده میکنن اما شما چی؟ اصلا مغز دارین؟ میدونید چیه؟"
میخواستم تحسینش کنم که یکی از خانم ها کلیپسشو گرفت و شالاپ انداختش توی جوی آب و گفت حرف مفت نزن..!!!
کلید اسرار داستان زن همسایه  راست می گوید..!!!

 

 

...


تو خیابون یارو محکم منو چسبیده که آقا یه آدامس موزی بخر
منم گفتم نه نمی خوام
یارو کلی گیر داد که بخر بخر بخر بخر
منم گفتم یه چیز بگم از شرش خلاص شم
بهش گفتم اگه آدامس شیک داشتی میخریدم
یه هو صدا زد مجید مجید
آدامس شیکارو بیار..!!!!!!
اینا همونایی ان که جای پیشرفت دارن بخداااااااااااا
کلید اسرار داستان بهانه الکی نیاورید

 

...

 

من شنیده بودم که یکی از چالش های بزرگ زندگی اونجاست که نمیدونی در شیشه ی جلوت؛
 رو به جلو باز میشه یا عقب
 دیروز به یه در شیشه ی رسیدم
 با کلی حرفه ی گری  کشیدم سمت خودم اما باز نشد
بروی خودم نیاوردم و هول دادم سمت جلو، اما بازم باز نشد که نشد
گفتم این در چرا قفله؟؟؟
دیدم صاحبش اومد و درو به صورت کشویی باز کرد
" کلید اسرار داستان در کشویی"




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد